گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 865 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
مولای مردان، علی
توی نجف یه خونه بود که دیواراش کاهگلی بود
اسم صاحاب اون خونه، مولای مردا علی بود
نصف شبا بلند میشد، یه کیسه داشت که بر میداشت
خرما و نون و خوردنی، هرچی که داشت تو اون میذاشت
راهی کوچهها میشد، تا یتیمارو سیر کنه
تا سفرهی خالیشونو، پُر از نون و پنیر کنه
شب تا سحر پرسه میزد، پس کوچههای کوفه رو
تا پُرِ بارون بکنه باغای بیشکوفه رو
عبادت علی مگه میتونه غیر از این باشه
باید مث علی باشه هر کی که اهل دین باشه
بعد علی کی می تونه محرم راز من باشه
درد دلم رو گوش کنه تا چاره ساز من باشه
فردا اگه مهدی بیاد دردا رو درمون میکنه
آسمون شهرمونو ستاره بارون میکنه
چشاتو وا کن آقا جون بالای خستمو ببین
منو نگا کن آقا جون دل شکستمو ببین
محمدرضا آغاسی
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 2 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 523 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
حضرت امام علی سلام الله عليه فرمود:
براى ریاکار سه نشانه است:
1-در تنهایی، کسل و بى حال است؛
2-در بین مردم، سرحال و بانشاط است؛
3-هنگامى که او را تمجید و تعریف كنند، خوب و زیاد کار مى کند و اگر انتقاد شود،
سستى و کم کارى مى کند.
***
تهيدست، فرستاده ي خداست؛ كسی كه او را محروم كند، خدا را محروم كرده و هر كه به او ببخشد، به خدا بخشيده.
***
خدا را خدا را در مورد يتيمان! نكند آنها گاهی سير و گاهی گرسنه بمانند! نكند آنها در حضور شما در اثر عدم رسيدگی از بين برون!
***
هر مرد و زن باايمانی كه از روي مهربانی دست خود را روي سر يتيمی بكشد، خداي متعال به عدد هر مويی كه دست خود را روي آن می گذارد، يك ثواب براي او می نويسد.
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 1 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 681 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
روزی گـذشت پادشهــی از گذرگهــی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسیــد زان میانـه یکـی کودکی یتیــم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداسـت آنقـدر که متاعـی گرانبهاسـت
نزدیک رفـت پیرزنــی کوژپشت و گفـت این اشک دیدهی من و خـون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گلـه آشناسـت
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن اسـت آن پادشا که مال ز رعیت خورد گداسـت
بـر قطـرهی سرشـک یتیمان نظاره کــن تا بنگری که روشنـی گوهـر از کجاسـت
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
برچسبها:
اشک ,
یتیم ,
پروین اعتصامی ,
پادشاه ,
تابناک ,
تاج ,
متاع ,
گران بها ,
پیرزن ,
گوژ پشت ,
دیده ,
خون دل ,
رخت ,
چوب شبانی ,
فریفته ,
گرگ ,
گله ,
آشنا ,
پارسا ,
ده ,
خرد ,
ملک ,
رهزن ,
مال ,
رعیت ,
گدا ,
قطره ,
سرشک ,
یتیمان ,
روشنی ,
گوهر ,
کجروان ,
راستی ,
چه سود ,
حرف راست ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|