گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 688 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایهاش را بفروشد به زمین
رایگان میبخشد، نارون شاخه خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست
شور من میشکفد
سهراب سپهری
درختــان بسیــار و آب روان
همی شد دل سالـخورده جوان
بیاراست شهـــری بسان بهشت
بههامون گل و سنبل و لاله کشت
فردوسی
برچسبها:
فردوسی ,
سهراب سپهری ,
نارون ,
صنوبر ,
برگ ,
کلاغ ,
دشمن ,
رایگان ,
آب روان ,
به سان بهشت ,
هامون ,
گل ,
سنبل ,
لاله ,
دل ,
سالخورده ,
جوان ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 685 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
روی اگـر پنهـان کند سنگین دل سیمیـن بـدن مشـک غمازسـت نتـوانـد نهفتـن بـوی را
ای مـوافق صـورت و معنی که تا چشـم منست از تو زیباتـر ندیدم روی و خوشتـر خوی را
گر به سـر میگـردم از بیچارگـی عیبم مکـن چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوختست دوسـت دارد نالـه مستـان و هایاهـوی را
ما ملامت را به جـان جوییـم در بازار عشـق کنـج خلـوت پارسـایان سـلامت جـوی را
بوستـان را هیچ دیگـر در نمیباید به حسـن بلکه سـروی چون تو میباید کنار جـوی را
ای گـل خوش بوی اگر صـد قرن بازآید بهار مثـل مـن دیگـر نبینی بلبل خوشگـوی را
سعـدیا گـر بوسه بـر دستش نمییاری نهـاد چـاره آن دانـم که در پایش بمالی روی را
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 634 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
آنقدر به بوسه ی تو محتاجم
که یک قافیه در میان تو را می بوسم
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 710 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 667 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 840 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 1400 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سروسامان دارد
چاره اینست و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی سی
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست
نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
میتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست
از من و بندگی من اگر اشعاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
ای پسر چند به کام دگرانت بینم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم
مایه عیش مدام دگرانت بینم
ساقی مجلس عام دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوسها که ندارند هوسناکی چند
یار این طایفه خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغل باز مباش
به که مشغول به این شغل نسازی خود را
این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را
در کمین تو بسی عیب شماران هستند
سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند
غرض اینست که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
واقف کشتی خود باش که پایی نخوری
گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 671 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ﺭﻭﺯ ﻣﺮﮔﻢ، ﻫﺮ ﮐﻪ ﺷﯿﻮﻥ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﺩﻭﺭکنید
ﻫﻤـﻪ ﺭﺍ ﻣﺴـﺖ ﻭ ﺧـﺮﺍﺏ ﺍﺯ ﻣﯽ ﺍﻧــﮕﻮﺭ ﮐﻨﯿـﺪ
ﻣـرﺩ ﻏـﺴـﺎﻝ ﻣﺮﺍ ﺳﯿــﺮ ﺷــﺮﺍﺑـﺶ ﺑـﺪﻫﯿﺪ
ﻣﺴـﺖ ﻣﺴـﺖ ﺍﺯ ﻫﻤـﻪ ﺟﺎ حال ﺧـﺮﺍﺑﺶ ﺑﺪﻫﯿﺪ
ﺑﺮ ﻣﺰﺍﺭﻡ ﻣــﮕﺬﺍﺭﯾــﺪ ﺑـﯿــﺎﯾﺪ ﻭﺍﻋـــﻆ
ﭘـﯿــﺮ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﻏــﺰﻟـﯽ ﺍﺯ ﺣـﺎﻓـﻆ
ﺟـﺎﯼ ﺗﻠﻘــﯿـﻦ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﺳـﺮﻡ ﺩﻑ ﺑـﺰﻧﯿــﺪ
ﺷﺎﻫـﺪﯼ ﺭﻗﺺ ﮐﻨـﺪ ﺟﻤـﻠﻪ ﺷﻤـﺎ ﮐــﻒ ﺑﺰﻧﯿﺪ
ﺭﻭﺯ ﻣـﺮﮔــﻢ ﻭﺳﻂ ﺳﯿﻨـﻪ ﻣﻦ ﭼـــﺎﮎ ﺯﻧﯿـﺪ
ﺍﻧﺪﺭﻭﻥ ﺩﻝ ﻣــﻦ ﯾﮏ ﻗـﻠﻤﻪ ﺗـﺎﮎ ﺯﻧـﯿـــﺪ
ﺭﻭﯼ ﻗـﺒـﺮﻡ ﺑﻨﻮﯾـﺴﯿــﺪ ﻭﻓــﺎﺩﺍﺭ ﺑﺮﻓـــﺖ
ﺁﻥ ﺟـﮕﺮ ﺳـﻮﺧﺘﻪ ﺧﺴـﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭ ﺑﺮفـــت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 13899 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بزن باران بهاران فصلِ خـون است
خيابان سرخ و صحرا لاله گون است
بزن باران که بي چشمان ِ خورشيد جهـان در تيه ِ ظلمت واژگون است
بزن باران نسيـم از رفتـن افتـاد بزن باران دل از دل بسـتن افتـاد
بزن بـاران به رويشخانهی خـاک گـُل از رنگ و گيـاه از رُستن افتاد
بزن بـاران که ديوان در کميناند پليـدان در لبـاس ِ زُهد و ديناند
به دشتستان ِ خون و رنج ِ خـوبان عَلمداران ِ وحشت خـوشه چيناند
بزن باران ستـمکاران به کـارند نهـان در ظلـمت، اما بيشمـارند
بزن بـاران، خـدارا صبـر بشکن کـه ديـوان حاکـم ِ مُلک و ديارند
بزن بـاران فريب آئينه دار است زمـان يکـسر به کـام ِ نابکار است
به نام ِ آسـمان و خـدعهی دين بر ايرانشهـر، شيـطان شهريار است
سـکوت ِ ابر را گاه ِ شکست است بزن باران که شيخ ِ شهر مست است
ز خـون ِ عاشقـان پيمانهی سرخ به دست ِ زاهدان ِ شب پـرست است
بزن بـاران و گـريان کن هوا را سکون بـر آسمـان بشکن، خـدا را
هزاران نغمه در چنگ ِ زمـان ريز ببــار آن نغـمـههـاي آشنــا را
بزن بـاران جهان را مويه سرکن بـه صحـرا بار و دريـا را خبـر کن
بزن بـاران و گـَرد از باغ برگير بـزن بـاران و دوران دگــر کـن
بزن باران به نام ِ هرچه خوبيست بيفشـان دسـت، وقتِ پايکـوبيست
مـزارع تشنه، جوباران پُر از سنگ بـزن بـاران کـه گـاه ِ لايروبيست
بزن باران و شـادي بخش جان را بباران شـوق و شيـرين کن زمـان را
به بـام ِ غـرقه در خـون ِ ديارم بپـا کـن پـرچـم ِ رنگـين کمـان را
بزن بـاران که بيصبـرند ياران نمـان خامـوش، گـريان شـو، بباران
بزن باران بشوي آلودگي را
ز دامـان ِ بلنـد ِ روزگـاران
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 1008 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گربه را بر موش کی بودهست مهر مادری
سنایی
***
ای کبک خوشخرام که خوش میروی بهناز
غـره مشـو که گــربه عابـد نماز کـرد
حافظ
بقیه در ادامه مطلب...
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 732 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 2333 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دوستی با هرکه کردم بلبل نیرنگ بود ظاهرش اهل خلوص و باطنش صد رنگ بود
***
دوستی با هرکه کردم، خصم مادرزاد شـد آشیـان هر جا نمودم، لانه صیـاد شد
آن رفیقی را که با صد خون دل پروردمش عاقبت خنجر کشید و بر سرم جلاد شد
***
رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمیدانم شوم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد
***
برچسبها:
ذوستی ,
نارفیق ,
نیرنگ ,
صد رنگ ,
رفیق بی وفا ,
دشمن ,
وفا ,
خون دل ,
خنجر ,
آشیان ,
لانه ,
صیاد ,
خصم ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 691 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
وقتي دوتا دوست با هم صميمي اند ، مرگ فقط يکي را داغدار مي کند ولي جدايي هر دوتا رو
موضوعات مرتبط:
پیامک ,
,
,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 1268 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد میگذرد، وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
میخورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گر چه باشد همه دنیا به نام من و تو
برچسبها:
عاقبت ,
خاک ,
حسن جمال ,
من و تو ,
خوب و بد ,
حال ,
قرعه ,
امروز ,
فردا ,
تیر اجل پر و بال ,
مال دنیا ,
سد ره ,
مرگ ,
دنیا ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 28 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 817 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف
خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط
برچسبها:
وحشی بافقی ,
تکیه کردم بر وفای او ,
غلط کردم ,
غلط ,
عبث ,
خطا ,
جفا ,
حیفمتن آهنگ ,
محسن چاوشی ,
,
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
|
|
|