گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت...
سه شنبه 2 آبان 1396 ساعت | بازديد : 449 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود

عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

 

عقل با دل رو به رو شد صبح دلتنگی بخیر

عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود

 

عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت

دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود

 

عقل منطق داشت، حرفش را به کرسی می نشاند

دل سراسر دست و پا می زد، ولی بیهوده بود

 

حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت

گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

 

من کی ام؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم

هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود

 

ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق

از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود

فاظل نظری

***

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


نصیحت زیبای مولانا
شنبه 29 مهر 1396 ساعت | بازديد : 307 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

دراین عمری که میدانی

فقط چندی تومهمانی

به جان و دل

توعاشق باش

رفیقان را مراقب باش

مراقب باش ﺗﻮبه آنی

دل موری نرنجانی

که در آخر تو می­مانی و

مشتی خاک که ازآنـی

 

مولانا

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


دلم را شکستی نگفتم چرا
پنج شنبه 9 شهريور 1396 ساعت | بازديد : 393 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

به قلبم نشستی نگفتم چرا

دلم را شکستی نگفتم چرا

 

به تاری ز گیسوی ابریشمت

دلم را ببستی نگفتم چرا

 

یکی خواب شبهای چشمم ربود

چو دیدم تو هستی نگفتم چرا

 

تو آن بیت سبزی که در شعر من

به زاری نشستی نگفتم چرا

 

هر آن عهد بستی به روز خزان

بهاران گسستی نگفتم چرا

 

بیا امشب از دوش جبران بکن

که دزدانه جستی نگفتم چرا

قنبر علیزاده

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


متن آهنگ زیبای دل خسته بهنام صفوی
جمعه 30 مهر 1395 ساعت | بازديد : 360 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

دل خسته

بخوام از تو بگذرم، من با یادت چه کنم؟

تو رو از یاد ببرم، با خاطراتت چه کنم؟

حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو

بگو من با این دلِ خونه‌خرابم چه کنم؟

تو همونی که واسم، یه روزی زندگی بودی

توی رویاهای من، عشق همیشگی بودی

آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته

بی‌کسی عالمی داره، واسه ما یه عادته

چه طور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو

آخه با چه جراتی به دل بگم نمون، برو

دل دیگه خسته شده، به حرف من گوش نمی‌ده

چشم به راه تو می‌مونه، همیشه غرق امیده



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


چه غريب ماندی ای دل! نه غمی، نه غم‌گساری
یک شنبه 4 مهر 1390 ساعت | بازديد : 427 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چه غريب ماندی ای دل! نه غمی، نه غم‌گساری

نه به انتظار ياری، نه ز يار انتظاری
***
غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد

كه دگر بدين گراني نتوان كشيد باری
***

چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان

كه به هفت آسمانش نه ستاره‌اي است باری
***

دل من، چه حيف بودی! كه چنين زكار ماندی

چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاری
***

نرسيد آن كه ماه به تو پرتوی رساند

دل آبگينه بشكن كه نماند جز غباری
***

همه عمر چشم بودم كه مگر گلی بخندد

دگر ای اميد خون شو كه فرو خليد خاري
***

سحرم كشيده خنجر، كه چرا شبت نكشته‌ست

تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاری
***

به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من؟

كه چو سنگ تيره ماندی همه عمر بر مزاری
***

چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی

بگذار تا بميرد به بر تو زنده واری
***

نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برآرم

منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باری
***

سر بى‌پناه پيری به كنار گير و بگذر

كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناری
***

به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها

بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری...

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


بیا که خاکِ رَهَت لاله‌زار خواهد شد
شنبه 3 مهر 1395 ساعت | بازديد : 267 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید

چه بی‌نشاط بهاری که بی‌رخ تو رسید

نشان داغ دل ماست، لاله‌ای که شکفت

به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید

بیا که خاکِ رَهَت لاله‌زار خواهد شد

ز بس که خونِ دل از چشمِ انتظار چکید

به یاد زلف نگونسار شاهدانِ چمن

ببین در آینه‌ی جویبار گریه‌ی بید

به دورِ ما که همه خون دل به ساغرهاست

ز چشم ساقیِ غمگین که بوسه خواهد چید؟

چه جای من؟ که درین روزگارِ بی‌فریاد

ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید

از این چراغ تواَم چشم روشنایی نیست

که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید

گذشت عمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز

که هست در پی شام سیاه، صبح سپید

کِراست سایه درین فتنه‌ها امید امان؟

شد آن زمان که دلی بود در امان امید

صفای آینه‌ی خواجه بین کزین دَمِ سرد

نشد مکدر و بر آه عاشقان برچید

هوشنگ ابتهاج

 

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
جمعه 2 مهر 1395 ساعت | بازديد : 247 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی

به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

ز تو دارم این غم خوش، به جهان از این چه خوش‌تر؟!

تو چه دادی‌ام که گویم که از آن به ام ندادی

چه خیال می‌توان بست و کدام خواب نوشین

به از این در تماشا که به روی من گشادی

تویی آن که خیزد از وی همه خرّمی و سبزی

نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟

ز کدام ره رسیدی؟ ز کدام در گذشتی؟

ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی

به سر بلندت ای سرو که در شب زمین کن

نفس سپیده داند که چه راست ایستادی

به کرانه‌های معنی نرسد سخن، چه گویم؟

که نهفته با دل "سایه" چه در میان نهادی

هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه)

 

  

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


جعبه دل
جمعه 2 مهر 1390 ساعت | بازديد : 276 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

روی جعبه دلم نوشتم

احتیاط لازم نیست!!!

 شکستنی‌ها شکست...

هر جور مایلید حمل کنید!

 

تک درخت


موضوعات مرتبط: پیامک , دلتنگی و فراموشی , ,

|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


روی قبرم بنویسید دلی عاشق داشت
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 255 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

  روی قبرم بنویسید کسی بود که رفت

لحظه‌ای از غم ایام نیاسود که رفت

بنویسید از آغوش خدا آمده بود

هیچ‌کس هیچ نفهمید چرا آمده بود

بنویسید نفهمید کسی دردش را

هیچ‌کس درک نمی‌کرد رخ زردش را

بنویسید که یک عمر کسی را کم داشت

در نگاهش اثر از حادثه‌ای مبهم داشت

بنویسید هوای دل او ابری بود

بنویسید که اسطوره‌ی بی‌صبری بود

بنویسید پرش لحظه‌ی پرواز شکست

بنویسید دلش را به دل پیچک بست

روی قبرم بنویسید دلی عاشق داشت

دور تا دور دلش یاس و اقاقی می‌کاشت

رج به رج فرش دلش را گره با خون می‌زد

شهرتش طعنه به رسوایی مجنون می‌زد

بنویسید که با عدل جهان مسأله داشت

بنویسید که از عالم و آدم گله داشت

شعر جان‌سوزی اگر گفت، همه از دل بود

بنویسید که او پای دلش در گل بود

بنویسید که پروانه‌صفت سوخت پرش

بنویسید غمی بود به چشمان ترش

بنویسید که همواره غمی پنهان داشت

بنویسید به تقدیر و قضا ایمان داشت

بنویسید جوان رفت کهنسال نبود

بنویسید اگر حرف نزد... لال نبود!

  

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 253 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی

کو رفیق راز داری؟ کو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت

شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند

دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت

کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی

بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد

باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی

من کجا و جرأت بوسیدن لب‌های تو

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی

 

فاضل نظری

تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای رفته کم‌کم از دل و جان، ناگهان بیا
سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 275 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

  ای رفته کم‌کم از دل و جان، ناگهان بیا

مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا

قصد من از حیات، تماشای چشم توست

ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بیا

چشم حسود کور، سخن با کسی مگو

از من نشان بپرس ولی‌ بی‌نشان بیا

ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن

بی‌ آنکه دلبری کنی از این و آن بیا

قلب مرا هنوز به یغما نبرده‌ای

ای راهزن دوباره به این کاروان بیا

فاضل نظری

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 264 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه

تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه

دل خون شده وصلم و لب‌های تو سرخ است

سرخ است ولی سرخ‌تر از خون جگر، نه

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!

بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد

یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه

 

فاضل نظری

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


من از عهد آدم تو را دوست‌دارم
پنج شنبه 25 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 264 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

من از عهد آدم تو را دوست‌دارم

از آغاز عالم تو را دوست‌دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم، تو را دوست‌دارم

نه خطی، نه خالی، نه خواب و خیالی

من ای حس مبهم تو را دوست‌دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم

به اندازه‌ی غم تو را دوست‌دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم: تو را دوست‌دارم

جهان یک دهان شد هم آواز با ما

تو را دوست‌دارم، تو را دوست‌دارم

قیصر امین پور

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شعر بسیار زیبا و عاشقانه: دلتنگ تواَم ای که به وصلت نرسیدم...
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 339 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی

لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی

***

تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد

قلبم شده بازیچه‌ی دنیای روانی

***

باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری

وقتی همه دادند به هم دست تبانی

***

در چشم همه روی لبم خنده نشاندم

در حال فرو خوردن بغضی سرطانی

***

آیا شده از شدت دلتنگی و غصه

هی بغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟

***

دلتنگ تواَم ای که به وصلت نرسیدم

ای کاش خودت را سر قبرم برسانی

 

سیدتقی سیدی



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 266 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

کینه

یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی
زیر لب از آن کینه دیرینه چه گفتی؟

 

این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست
اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟

 

دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز، به آیینه چه گفتی؟

 

از بوسه گلگون تو خون می‌چکد ای تیر
جان و جگرم سوخت، به این سینه چه گفتی؟

 

از رستم پیروز همین بس که بپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟

 

فاضل نظری

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 253 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم

آخ تا می‌بینمت یک جور دیگر می‌شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می‌کند

یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری

آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم

آنقدرها مرد هستم تا بمانم پای تو

می‌توانم مایه‌ی گهگاه دلگرمی شوم

میل، میل توست اما بی‌تو باور کن که من

در هجوم بادهای سرد پرپر می‌شوم

 

مهدی فرجی

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


یک نامه‌ام، بدون شروع و بدون نام
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 304 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 

نـامـه

 

یک نامه‌ام، بدون شروع و بدون نام

امروز هم مطابق معمول ناتمام

خوش‌كرده‌ام كنارتو دل واكنم كمی

همسایه‌ی همیشه‌ی ناآشنا، سلام

از حال و روز خودكه بگویم، حكایتی است

بی صفحه زندگانی، بی روح و كم دوام

جویای حال از قلم افتاده‌ها مباش

ایام خوش خیالی و بی‌حالی‌ات، به كام

دردی دوا نمی‌كنــد از متن تشنه‌ام

چیزی شبیه یک دل در حال انهدام

در پیشگاه روشن آیینه می‌زنم

جامی به افتخار تو با باد روی بام

باشد برای بعد اگر حرف دیگری است

تا قصه‌ای دوباره از این دست، والسلام

 

ناصر حامدی

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی...درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 401 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی

و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی

امید از بخت می‌دارم بقای عمر چندانی

کز ابر لطف بازآید به خاک تشنه بارانی

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی

مگر لیلی نمی‌داند که بی‌دیــدار میمونش

فراخای جهان تنگست بر مجنون چو زندانی

دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم

ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی

نه در زلف پریشانت من تنها گرفتارم

که دل دربند او دارد به هر مویی پریشانی

چه فتنه‌ست این که در چشمت به غارت می‌برد دل‌ها

تویی در عهد ما گر هست در شیراز فتانی

نشاید خون سعدی را به باطل ریختن حقا

بیا سهلست اگر داری به خط خواجه فرمانی

زمان رفته بازآید ولیکن صبر می‌باید

که مستخلص نمی‌گردد بهاری بی‌ زمستانی

سعدی

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 245 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت

سال‌ها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک

 دلم از مهر تو آکنده هنوز

 دفتر عمر مرا

 دست ایام ورق‌ها زده است

 زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست

 در خیالم اما

 همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز

 در قمار غم عشق

 دل من بردی و با دست تهی

 منم آن عاشق بازنده هنوز

 آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

 گر که گورم بشکافند عیان می‌بینند

 زیر خاکستر جسمم باقیست

 آتشی سرکش و سوزنده هنوز



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


درخت فرسوده
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 373 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

منم که تا تو نخوابی نمی‌برد خوابم

تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده

ز ریشه کندن این دل تبر نمی‌خواهد

به یک اشاره می‌افتد درخت فرسوده

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


روباه و زاغ ترجمه‌ی نیر سعیدی
جمعه 19 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 296 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 

روباه و زاغ

 

روباه و زاغ ترجمه‌ی نیر سعیدی

بامدادان رفت روباهی به باغ

دید بنشسته است بر بامی کلاغ

نشئه و شادی بی‌اندازه داشت

زیر منقارش پنیری تازه داشت

گفت در دل روبه پرمکر و فن

کاش بود این لقمه اندر کام من

با زبانی چرب و با صد آب و تاب

گفت پس با وی که: ای عالی‌جناب

از همه مرغان این بستان سری

وه! چه مه‌رویی چه شوخ و دلبری

این‌چنین زیبا ندیدم بال و پر

پر و بال توست این یا مشک تر!

خود تو دانی من نی‌ام اهل گزاف

گر بُرندم سر، نمی‌گویم خلاف

گر تو با این بال و این پرواز خوش

داشتی بانگ خوش و آواز خوش

شهره چون سیمرغ و عنقا می‌شدی

ساکن اقلیم بالا می‌شدی

غره شد بر خود کلاغ خودپسند

خودپسند آسان فتد در دام و بند

تا که منقار از پی خواندن گشاد

لقمه‌ی چرب از دهانش اوفتاد

نغمه چون سر داد در شور و حجاز

کرد شیرین کام رند حیله‌ساز

شد نصیب آن محیل نابکار

طعمه‌ای آن‌سان لذیذ و آب‌دار

گشت روبه چون ز حیلت کامکار

داد اندرزی چو درّ شاهوار

گفت هر جا خودپسندی ساده است

چاپلوسی بر درش استاده است

آن تملق‌پیشه‌ی رند هوشمند

نان خورد از خوان مرد خودپسند

نیر سعیدی



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


كتاب چار فصل زندگي (قیصر امین پور)
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 605 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

در كتاب چار فصل زندگي

صفحه‌ها پشت سر هم مي‌روند

هر يك از اين صفحه‌ها يك لحظه‌اند

لحظه‌ها باشادي و غم مي‌روند

 

آفتاب و ماه يك خط در ميان

گاه پيدا گاه پنهان مي‌شوند

شادي و غم نيز هر يك لحظه‌اي

برسر اين سفره مهمان مي‌شوند

 

گاه اوج خنده‌ی ما گريه است

گاه اوج گريه‌ی ما خنده است

گريه دل را آبياري مي‌كند

خنده يعني اين‌كه دل‌ها زنده است

 

زندگي تركيب شادي با غم است

دوست دارم من اين پيوند را

گر چه مي‌گويند شادي بهتر است

دوست دارم گريه با لبخند را

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


کـار مــده نفـس تـبـه‌کــار را (پروین اعتصامی)
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 333 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

کـار مــده نفـس تـبـه‌کــار را             در صف گل جا مده این خار را

کشته نکـو دار که مـوش هـوی             خورده بسی خوشه و خـروار را

چرخ و زمین بنده‌ی تدبیـر تست            بنـده مـشـو درهـم و دینـار را

همـسر پـرهیـز نـگـردد طـمـع            بـا هـنـر انـبـاز مکـن عـار را

ای که شـدی تـاجـر بازار وقت            بنـگـر و بـشنـاس خـریـدار را

چرخ بدانست که کار تو چیست            دید چـو در دسـت تـو افزار را

بـار وبـال است تـن بـی‌تمـیز            روح چـرا می‌کشـد این بـار را

کـم دهـدت گـیـتی بسـیاردان           به که بسنجـی کـم و بسیـار را

تـا نـزنـد راهــروی را بـپـای           بـه کـه بکـوبنـد سـر مـار را

خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن           پاره کن این دفتـر و طـومار را

هیچ خـردمند نپـرسـد ز مست           مـصـلحـت مـردم هـشیـار را

روح گـرفتار و بفکــر فــرار            فکـر همـیـن است گـرفتـار را

آیـنـه‌ی تسـت دل تـابـنــاک           بسـتر از ایـن آیـنـه زنـگـار را

دزد بر این خانه از آنرو گذشت          تـا بـشـنـاسـد در و دیـوار را

چرخ یکی دفتر کردارهـاسـت           پیشـه مکـن بیـهـده کـردار را

دست هنـر چید، نه دست هوس         میـوه‌ی ایـن شاخ نگـونسار را

رو گهری جوی که وقت فروش          خـیـره کـنـد مـردم بـازار را

در همه جا راه تو هموار نیست           مسـت مپـوی این ره هموار را



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شکسته است غرورم، فدای چشمانت
جمعه 12 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 332 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

شکسته است غرورم، فدای چشمانت

که از تو در دل من ذره‌ای غباری نیست

 


موضوعات مرتبط: , ,

|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


تک بیت چشم و ماه
جمعه 12 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 290 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ز دریچه‌های چشمم نظری به ماه داری

چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد

موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 2
:: بارديد ديروز : 67
:: بازديد هفته : 598
:: بازديد ماه : 3551
:: بازديد سال : 10940
:: بازديد کلي : 271322
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری