گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
مثل فرشته‌ها شده‌ای احتیاط کن
شنبه 17 مهر 1395 ساعت | بازديد : 437 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

مثل فرشته‌ها شده‌ای احتیاط کن

زیبا و با صفا شده‌ای احتیاط کن

درهای بی‌قراری پروانه بسته نیست

ای غنچه‌ای که وا شده‌ای احتیاط کن

دیدم کسی که رد تو در باد می‌گرفت

در باد اگر رها شده‌ای احتیاط کن

از حالت نگاه تو احساس می‌شود

با عشق آشنا شده‌ای احتیاط کن

می‌ترسم از چشم بد این حسود‌ها

تفسیر رنگ‌ها شده‌ای احتیاط کن

وقتی طلوع می‌کنی از پشت پنجره

قابی پر از بلا شده‌ای احتیاط کن

چندیست من عاشق این زندگی شدم

حالا که جان ما شده‌ای احتیاط کن



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای دوست
شنبه 10 مهر 1395 ساعت | بازديد : 296 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

من گفته بودم عاشقم، اما فراموشش کن ای دوست!

از عشق اگر یک شعله در من مانده خاموشش کن ای دوست

نشنیده گیر آری اگر از عشق، حرفی با تو گفتم

مُرد آن عروس آرزوها پنبه در گوشش کن ای دوست

من تا سراب عاشقی صد بار از این دریا گذشتم

چون موج از این افسانه بگذر، ترک آغوشش کن ای دوست

می‌خواستم با عشق فرداهای روشن را ببینم

دیگر نگاهم را بگیر از من، سیه‌پوشش کن ای دوست

خط می‌زنم نام تو را از خاطرم، یاد تو را نیز

از من اگر نامی به یادت مانده مخدوشش کن ای دوست

عاشق شدم تا اتفاقی تازه در عالم بیفتد

این اتفاق افتاد، باور کن! فراموشش کن ای دوست

ناصر فیض

تک درخت



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو
پنج شنبه 8 مهر 1395 ساعت | بازديد : 289 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو

من به کجا رسیده‌ام؟ جان دقایقم بگو

***

آینه در جواب من باز سکوت می‌کند

باز مرا چه می‌شود؟ ای تو حقایقم بگو

***

جان همه شوق گشته‌ام طعنه‌ی ناشنیده را

در همه حال خوب من، با تو موافقم، بگو

***

پاک کن از حافظه‌ات شور غزل‌های مرا

شاعر مرده‌ام بخوان، گور علایقم بگو

***

با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش

منظره‌های عقل را با من سابقم بگو

***

من که هر آن‌چه داشتیم اول ره گذاشتم

حال برای چون تویی، اگر که لایقم، بگو

 ***

یا به زوال می‌روم یا به کمال می‌رسم

یکسره کن کار مرا، بگو که عاشقم، بگو...

 

محمدعلی بهمنی

 

 تک درخت

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


پلنگ سنگی دروازه‌‌های بسته شهرم
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 276 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

پلنگ سنگی دروازه‌‌های بسته شهرم

 مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم

 

 تفاوت‌های ما بیش از شباهت هاست باور کن

تو تلخی شراب کهنه‌ای من تلخی زهرم

 

مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم

یکی از سنگ‌های کوچک افتاده در نهرم

 

کسی را که برنجاند تو را، هرگز نمی‌بخشم

تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم

 

تو آهوی رهای دشت‌های سبزی اما من

پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم

 

فاضل نظری



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


تا تو بوي زلف‌ها را مي‌فرستي با نسيم
سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 277 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

تا تو بوي زلف‌ها را مي‌فرستي با نسيم

 

شاخه را محكم گرفتن، اين زمان بي‌فايده است
برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی‌فایده است 

گاه سکان را رها کردن نجات کشتی است
گاه بین موج و طوفان بادبان بي‌فايده است

بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده است

تیر از جایی که فکرش را نمي‌كردم رسيد
دوری از آن دلبر ابرو کمان بی‌فایده است

تا تو بوي زلف‌ها را مي‌فرستي با نسيم
سعي من در سر به زيري بي‌گمان بي‌فايده است

در من عاشق توان ذره‌اي پرهيز نيست
پرت كن ما را به دوزخ، امتحان بي‌فايده است 

از نصيحت كردنم پيغمبرانت خسته‌اند
حرف موسی را نمی‌فهمد شبان، بی‌فایده است

من به دنبال خدايي كه بسوزاند مرا
همچنان می‌گردم اما همچنان بی‌فایده است

کاظم بهمنی

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 271 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت

سال‌ها هست که از دیده‌ی من رفتی لیک

 دلم از مهر تو آکنده هنوز

 دفتر عمر مرا

 دست ایام ورق‌ها زده است

 زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست

 در خیالم اما

 همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز

 در قمار غم عشق

 دل من بردی و با دست تهی

 منم آن عاشق بازنده هنوز

 آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

 گر که گورم بشکافند عیان می‌بینند

 زیر خاکستر جسمم باقیست

 آتشی سرکش و سوزنده هنوز



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای چراغ شام تاریکم از این خانه مرو...
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 311 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ای چراغ شام تاریکم از این خانه مرو   ***   آشنای تو منم بر در بیگانه مرو

 شمع من باش و بمان نور ز تو اشک ز من   ***   جانفشان تو منم در بر پروانه مرو

سوختی جان مرا آه مکن، اشک مریز   ***   از بر عاشق دلداده غریبانه مرو



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


نامه‌ای از کوی یار (غزلی زیبا از شوریده شیرازی)
سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 299 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

آن پری روی از درم، روزی فراز آید؟ نیاید

من همی‌خواهم که عمر رفته باز آید، نیاید

پیش از آن کایام، در پیچد به هم طومار عمرم

نامه‌ای از کوی یار دلنواز آید؟ نیاید

بر سر من سایه‌ی آن آفتاب افتد؟ نیفتد

در کف من، دامن آن سرو ناز آید؟ نیاید

هیچ از آن سودای آن گیسو نیاید بوی سودی

بوی سودی هیچ از امید دراز آید؟ نیاید

طفل اشکم گفت بر رخ، راز عشقم را به مردم

طفل هرگز در شمار اهل راز آید؟ نیاید

تا نبیند آه من، بر من دلش سوزد؟ نسوزد

سنگ تا آتش نبیند در گداز آید؟ نیاید

عقل آن نیرو ندارد کو به گرد عشق پوید

صعوه هرگز در مصاف شاهباز آید؟ نیاید

این همه سازم به ناسازی دور چرخ و آخر

اختر ناساز من ، با من بساز آید؟ نیاید

عاشق شوریده را در دل نگنجد غیر جانان

در دل محمود جز یاد ایاز آید؟ نیاید

از هوای خطه‌ی ری، وز نهاد مردم وی

بویی از شیراز علیین طراز آید؟ نیاید



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


خیال کردم توهم درد آشنایی
دو شنبه 8 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 402 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

خیال کردم توهم درد آشنایی
به دل گفتم توهم همرنگ مایی
خیال کردم تو هم در وادی عشق
اسیر حسرت و رنج و بلایی
ندونستم تو بی‌مهر و وفایی
نفهمیدم گرفتار هوایی
ندونستم پس دیدار شیرین
نهفته چهره تلخ جدایی
تو که گفتی دلت عاشق‌ترین
دلت عاشق‌ترین قلب زمین
همیشه مهربونه با دل من
برای قلب تنهام همنشینه
چرا پس به تیغ بی‌وفایی
شده قربانیت بی‌ خون‌بهایی
نفهمیدی امید نا امیدی
رها کردی دلم رفتی کجایی
ز بس آزار دادی روز و شب دل
دل دیوانه‌ام آخر شد عاقل
دل غافل شد عاقل دست برداشت
ز امید خیالی خام و باطل 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


شعر زیبای
پنج شنبه 14 مرداد 1395 ساعت | بازديد : 321 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

گفت به مجنون صنمی در دمشق

کای شده مستغرق دریای عشق

عشق چه و مرتبه‌ی عشق چیست؟

عاشق و معشوق در این پرده کیست؟

 

عاشق یکرنگ حقیقت شناس

گفت: که ای محو امید و هراس

نیست در این پرده بجز عشق کس

اول و آخر همه عشق است و بس

 

عاشق و معشوق ز یک مصدرند

شاهد عینیت یکدیگرند

عشق مجازی به حقیقت قویست

جذبه صورت کشش معنویست

 

آتش عشق از من دیوانه پرس

کوکبه‌ی شمع ز پروانه پرس

عشق به هر سینه که کاوش کند

خون دل از دیده تراوش کند

 

عشق کجا راحت و آسودگی؟

عشق کجا دامن آلودگی؟

گر تو در این سلسله آسوده‌ای

عاشق آسایش خود بوده‌ای

 

عشق همه سوز و گداز است و بس

نیستی و عجز و نیاز است و بس

آتش عشق از تو گدازد تو را

صاف‌تر از آیینه سازد تو را

 

عشق کز آن مزرع جان روشن است

یک شررش آتش صد خرمن است

ما که در این آتش سوزنده‌ایم

کشته‌ی عشق و به او زنده‌ایم

جامی

 



|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1


ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را
شنبه 26 تير 1395 ساعت | بازديد : 453 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

 گله‌ی یار دل آزار

 

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا       خبـر از سرزنش خـار جفا نیست ترا

رحم بر بلبل بی‌برگ و نوا نیست ترا       التفاتـی بــه اسیــران بـلا نیست ترا

ما اسیـر غم و اصلا غم ما نیست ترا       با اسیر غم خود رحم چـرا نیست ترا

فارغ از عاشـق غمناک نمی‌باید بــود

جان مـن اینهمه بی‌باک نمی‌یابد بـود

همچو گل چند به روی همه خندان باشی    همـره غیــر بـه گلگشت گلسـتان باشـی

هـر زمان با دگری دست و گریبان باشـی    زان بیندیش کـه از کـرده پشیـمان باشـی

جمـع با جمـع نباشنـد و پریشـان باشـی    یـاد حیرانـی مـا آری و حیــران باشــی

ما نباشیم که باشـد که جفای تو کشـد

به جفا سازد و صد جور برای تو کشد

شـب به کاشانه‌ی اغیار نمی‌باید بـود       غیر را شمع شب تار نمـی‌باید بــود

همه جا با همه کس یار نمی‌باید بود       یـار اغـیـار دل‌آزار نـمی‌بـایـد بـــود

تشنه‌ی خـون من زار نمـی‌باید بـود       تا به این مرتبه خونخوار نمی‌باید بـود

مـن اگـر کشته شـوم باعث بدنامـی تست

موجب شهرت بی‌باکی و خودکامی تست

دیگـری جـز تـو مـرا اینهمه آزار نکـرد     جز تو کس در نظر خلـق مرا خوارنکرد

آنچه کردی تـو بمن هیـچ ستمکار نکرد     هیچ سنگین‌دل بیدادگـر ایـن کار نکـرد

ایـن ستم‌ها دگـری با مـن بیمـار نکـرد     هیـچ‌کـس این‌همـه آزار مـن زار نکـرد

گر ز آزردن من هست غرض مردن من

مـردم، آزار مـکـش از پـی آزردن مـن

جان من سنگدلی، دل به تو دادن غلط است    بر سـر راه تو چـون خاک فتادن غلط است

چشم امیـد به روی تـو گشـادن غلط است     روی پـر گرد به راه تـو نهـادن غـلط است

رفتن اولاست ز کوی تو، ستادن غلط است     جان شیریـن به تمنـای تـو دادن غلط است

تـو نه آنـی کـه غـم عاشـق زارت باشــد

چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشـد

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست        عاشق بـی‌سر و سامانم و تدبیری نیست

از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست        خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست

از جفـای تـو بدینسانم و تدبیری نیست       چه توان کرد پشیمانـم و تدبیـری نیست

شرح درماندگی خـود به کـه تقریـر کنم

عاجزم چاره‌ی من چیست چه تدبیر کنم

نخــل نـوخیـز گلستان جهـان بسیـار است   گـل ایـن بــاغ بسی، سرو روان بسیار است

جان من همچو تو غارتگر جان، بسیار است   تُـرک زرین کمـر مـوی میـان بسیـار اسـت

با لب همچـو شکـر تنگ دهـان بسیار است   نه که غیر ازتو جوان نیست، جوان بسیار است

دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند

قصـد آزردن یـاران مـوافـق نکنـد

مدتی شـد که در آزارم و می‌دانی تـو       به کمنـد تـو گرفتـارم و می‌دانـی تـو

از غـم عشق تو بیمـارم و می‌دانی تـو      داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تو

خـون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تو       از برای تو چنین زارم و می‌دانـی تـو

از زبان تـو حدیثـی نشنودم هـرگـز

از تو شرمنده یک حرف نبودم هرگز

مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت       دست بر دل نهم و پا بکشم از کـویت

گوشه‌ای گیرم و من بعد نیایم سـویت      نکـنـم بـار دگــر یـاد قـد دلجـویـت

دیده پوشم ز تمـاشـای رخ نیکـویـت      سخنی گویم و شرمنده شوم از رویـت

بشنو این پند و مکن قصد دل‌آزرده‌ی خویش

ورنه بسیار پشیمان شـوی از کرده‌ی خـویش

چند صبح آیم و از خاک درت شام روم       از سر کـوی تو خـودکـام به ناکـام روم

صـد دعـا گویم و آزرده به دشنـام روم       از پی‌ات آیـم و بـا مـن نشـوی رام روم

دور دور از تـو منِ تیـره سرانجـام روم      نبود زهـره که همـراه تو یک گـام روم

کس چرا این‌همه سنگین دل و بدخو باشد

جان من این روشی نیست که نیکـو باشـد

از چه با مـن نشوی یار چه می‌پرهیـزی     یار شـو بـا مـن بیمـار چـه می‌پرهیـزی

چیست مانـع ز من زار چـه می‌پرهیـزی     بگشا لعـل شکـر بـار چــه می‌پرهیـزی

حرف زن ای بت خونخوار چه می‌پرهیزی    نـه حدیثـی کنـی اظهـار چـه می‌پرهیـزی

کـه تـو را گفت به ارباب وفـا حـرف مزن

چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف مزن

درد من کشته‌ی شمشیر بـلا مـی‌داند       سـوز من سـوخته داغ جفـا مـی‌دانـد

مسکنـم ساکن صحرای فنا مـی‌دانـد       همه کس حال من بی‌سر و پا می‌دانـد

پاکبـازم همه کس طـور مـرا می‌دانـد      عاشقی همچو منت نیست خدا می‌داند

چاره‌ی من کن و مگذار که بیچاره شوم

سر خود گیرم و از کـوی تو آواره شوم

از سر کـوی تو با دیده‌ی تر خواهم رفت      چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت

تا نظـر می‌کنی از پیش نظر خواهـم رفت      گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت

نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت      نیست بازآمـدنم باز اگـر خـواهـم رفـت

از جـفـای تـو مـن زار چـو رفتـم، رفتـم

لطف کن لطف که این بار چو رفتم، رفتم

چنـد در کـوی تو با خـاک برابر باشـم     چنـد پامـال جفای تـو ستمـگـر باشـم

چند پیش تو، به قدر از همه کم‌تر باشم     از تو چند ای بت بدکیش مکـدر باشـم

مـی‌روم تا بـه سجـود بت دیگـر باشـم     باز اگر سجده کنم پیش تو کافـر باشـم

خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی

طاقتم نیست از این بیش تحمـل تا کی

سبـزه دامـن نسـرین تورا بنـده شـوم       ابتـدای خط مشکین تـورا بنـده شـوم

چین بر ابرو زدن و کین تورا بنده شوم       گـره ابـروی پرچیـن تـورا بنـده شـوم

حرف ناگفتن و تمکین تورا بنده شوم       طـرز محبوبـی و آیین تورا بنده شـوم

الله، الله، ز که این قاعـده اندوختـه‌ای

کیست استاد تو اینها ز کـه آموخته‌ای

این‌همه جـور که مـن از پـی هم می‌بینم      زود خـود را به سـر کـوی عـدم می‌بینم

دیگران راحت و من این‌همه غم می‌بینم      همه کس خـرم و مـن درد و الم می‌بینم

لطف بسیـار طمـع دارم و کـم مـی‌بینم      هـستـم آزرده و بسیـار ستـم مـی‌بینـم

خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر

حرف آزرده درشتانه بـود، خرده مگیر

آنچنان باش که مـن از تـو شکایت نکنم     از تـو قطـع طمـع لطف و عنایت نکنم

پیش مـردم ز جفـای تـو حکایت نکنم      همـه جـا قصه‌ی درد تــو روایت نکنم

دیگـر ایـن قصه بـی حد و نهایت نکنم     خویش را شهره هـر شهر و ولایت نکنم

خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل است

سوی تو گوشه چشمی ز تو گاهی سهل است

 

وحشی بافقی

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


اشعار ناب مولانا
دو شنبه 14 تير 1395 ساعت | بازديد : 411 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

رفتم به طبيب جان گفتم که ببين دستم
هم بي‌دل و بيمارم هم عاشق و سرمستم

گفتا که نه تو مردي گفتم که بلي اما
چون بوي توام آمد از گور برون جستم
***

آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صدساله به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب

ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم

***

اين بار من يک بارگي در عاشقي پيچيده‌ام
اين بار من يک بارگي از عافيت ببريده‌ام

دل را ز خود برکنده‌ام با چيز ديگر زنده‌ام
عقل و دل و انديشه را از بيخ و بن سوزيده‌ام



مولانا

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


فصل پاییز
جمعه 3 مهر 1394 ساعت | بازديد : 659 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

تلـخ است که لبریز حقایـق شـده است
زرد است که بازیچه ی منطق شده است


شـاعـر نشدی وگـرنه مـی‌فهمیـدی
پاییز بهاری‌ست که عاشق شده است


 


موضوعات مرتبط: عکس , , ,

|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ابیاتی زیبا و کم نظیر از رهی معیری
شنبه 20 تير 1394 ساعت | بازديد : 1784 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم

"رهی معیری"

***

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد

موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 4376
:: بارديد ديروز : 1467
:: بازديد هفته : 4376
:: بازديد ماه : 17655
:: بازديد سال : 85957
:: بازديد کلي : 346339
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری