گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 348 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گر خدایی نیست جز رب جلی
لا امیــرالمومنین، الا علــی
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 319 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای رفته کمکم از دل و جان، ناگهان بیا
مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا
قصد من از حیات، تماشای چشم توست
ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بیا
چشم حسود کور، سخن با کسی مگو
از من نشان بپرس ولی بینشان بیا
ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن
بیآنکه دلبری کنی از این و آن بیا
قلب مرا هنوز به یغما نبردهای
ای راهزن دوباره به این کاروان بیا
فاضل نظری
تک درخت
برچسبها:
تک درخت ,
خدا ,
ستمدیدگان ,
حیات ,
چشم تو ,
چشم حسود کور ,
جان ,
کور ,
بی نشان ,
ایمان ,
خلق ,
دلبری ,
قلب ,
راهزن ,
کاروان ,
فاضل نظری ,
,
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 274 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تا تو بوي زلفها را ميفرستي با نسيم
شاخه را محكم گرفتن، اين زمان بيفايده است
برگ میریزد، ستیزش با خزان بیفایده است
گاه سکان را رها کردن نجات کشتی است
گاه بین موج و طوفان بادبان بيفايده است
بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد نردبان بیفایده است
تیر از جایی که فکرش را نميكردم رسيد
دوری از آن دلبر ابرو کمان بیفایده است
تا تو بوي زلفها را ميفرستي با نسيم
سعي من در سر به زيري بيگمان بيفايده است
در من عاشق توان ذرهاي پرهيز نيست
پرت كن ما را به دوزخ، امتحان بيفايده است
از نصيحت كردنم پيغمبرانت خستهاند
حرف موسی را نمیفهمد شبان، بیفایده است
من به دنبال خدايي كه بسوزاند مرا
همچنان میگردم اما همچنان بیفایده است
کاظم بهمنی
برچسبها:
کاظم بهمنی ,
شعر ,
زلف ,
نسیم ,
بی فایده ,
کشتی ,
نجات ,
طوفان ,
موج ,
نردبان ,
تیر ,
دلبر ,
عاشق ,
ذره ,
دوزخ ,
امتحان ,
پیغمبران ,
موسی ,
شبان ,
خدا ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 22 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 262 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
پيرزني در خواب خدا را ديد و به او گفت: خدايا من خيلي تنهایم. آيا مهمان خانه من ميشوي؟
خدا قبول كرد و به او گفت كه فردا به ديدنش خواهد رفت.
پيرزن از خواب بيدار شد با عجله شروع به جارو كردن خانه كرد.
رفت و چند نان تازه خريد و خوشمزهترين غذايي كه بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقيقه بعد در خانه به صدا در آمد.
پير زن با عجله به طرف در رفت آن را باز كرد پير مرد فقيري بود.
پيرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پير زن با عصبانيت سر فقير داد زد و در را بست.
نيم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پير زن دوباره در را باز كرد.
اين بار كودكي كه از سرما ميلرزيد از او خواست تا از سرما پناهش دهد.
پير زن با ناراحتي در را بست و غرغر كنان به خانه برگشت
نزديك غروب بار ديگر در خانه به صدا در آمد.
اين بار پيرزن فقيري پشت در بود. زن از او كمي پول خواست تا براي كودكان گرسنهاش غذا بخرد.
پير زن كه خيلي عصباني شده بود با داد و فرياد پير زن را دور كرد.
شب شد ولي خدا نيامد پيرزن نااميد شد و رفت كه بخوابد و در خواب بار ديگر خدا را ديد.
پيرزن با ناراحتي گفت:
خدايا مگر تو قول نداده بودي كه امروز به ديدنم خواهي آمد؟
خدا جواب داد:
بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رويم بستی!!!
برچسبها:
خدا ,
مهمانی ,
پیرزن ,
پیرمرد ,
کودک ,
غرغر ,
سرما ,
خواب ,
داستان ,
داستان آموزنده ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 19 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 464 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آن چه مرا گفت استاد
یاد باد آن که مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یاد
هیچ یادم نرود این معنی
که مرا مادر من، نادان زاد
پدرم نیز چو استادم دید
گشت از تربیت من آزاد
پس مرا منت از استاد بُوَد
که به تعلیم من اُستاد اِستاد
هر چه میدانست آموخت مرا
غیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن
حیف! استاد به من یاد نداد
گر بِمُردَست، روانش پر نور
ور بُوَد زنده خدا یارش باد
ایرج میرزا
برچسبها:
ایرج میرزا ,
استاد ,
یاد ,
آموخت ,
نان ,
مادر ,
پدر ,
تربیت ,
نادان ,
آزاد ,
اصل ,
قدر ,
نور ,
خدا ,
یار ,
نکو ,
قدر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 496 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
باد انداخته در سر، هوس پنجرهات را
تا که با خود ببرد گوشه ایاز خاطرهات را
کوهها تشنهی موسیقی زیبای کلامت
بتکان بغض فرو ماندهی درحنجرهات را
باد بیتاب تر از قبل شده تا که بگیرد
سر موهای پریشان گره در گرهات را
عشق ای دشت بلاخیز نشد در همهی عمر
یک دل سیر، ببینم همهی منظرهات را؟
مثل یک جنگل خاموش پر از راز جهانی
کاش میشد که بگردم همهی گسترهات را
به خدا حوصلهای نیست که دیگر بکشانم
بار سنگین و نفسگیر غم و دلهرهات را
من سر راه تو سبزم، همه جا در همه احوال
کم بگو، میجود آخر پدرم خرخرهات را
گرگِ اندوهِ نبودِ تو رسیده است لب چاه
ای زلیخا برسان زود سر قرقره ات را
عمرت از نیمه گذشته است تو ای شاعر عاشق
بس کن این عاشقی لعنتی مسخرهات را
برچسبها:
جنگل خاموش ,
حمدالله لطفی ,
باد ,
هوس ,
پنجره ,
ایاز ,
خاطره ,
کوه ,
تشنه ,
موسیقی ,
بغض ,
حنجره ,
عشق ,
دشت ,
سیر ,
منظره ,
جهانی ,
خدا ,
دلهره ,
سبز ,
احوال ,
عمر ,
شاعر ,
عاشق ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 332 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
زندگی قافیه باران است...
من اگر پاییزم، و درختان امیدم همه بیبرگ شدند...
تو بهاری و به اندازهی باران خدا زیبایی
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 681 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز!
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 8 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 240 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
و خدایی که در این نزدیکیست
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبلهام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی میخوانم
که اذانش را باد گفته باد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف میخوانم
پی قد قامت موج
کعبهام بر لب آب
کعبهام زیر اقاقیهاست
کعبهام مثل نسیم میرود باغ به باغ میرود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است.
سهراب سپهری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 8 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 239 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من نگـویم که مـرا از قفس آزاد کنیـد
قفسم برده به باغـی و دلـم شاد کنیـد
فصل گل میگذرد همنفسان بهـر خـدا
بنشینـید به باغــی و مــرا یـاد کنیـد
عندلیبان گل سوری به چمن کـرد ورود
بهر شاد باش قدومش همه فریـاد کنید
یاد از این مـرغ گرفتارکنید ای مـرغان
چو تماشای گـل و لاله و شمشاد کنیـد
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
بـرده در بـاغ و به یاد منش آزاد کنیـد
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه بـاک
فکـر ویـران شـدن خانه صیـاد کنیـد
شمع اگر کشته شد از یاد مدارید عجب
یاد پـروانه هستـی شده بـر بـاد کنیـد
بیستون بر سر راه است مبادا از شیرین
خبـری گفته و غمگیـن دل فـرهاد کنید
جور و بیـداد کنـد عمـر جـوانان کوتاه
ای بـزرگـان وطـن بهـر خـدا داد کنید
گـر شد از جـور شما خانـه موری ویران
خانـه خـویش محـال است که آباد کنید
کنـج ویـرانه زنـدان شد اگر سهم بهـار
شکـر آزادی و آن گنــج خـدا داد کنیـد
ملکالشعرای بهار
برچسبها:
قفس ,
باغ ,
دل ,
آشیان ,
صیاد ,
ویران ,
کنج ,
ویرانه ,
زندان ,
سهم ,
بهار ,
ملک الشعرا ,
گنج ,
خدا ,
محال ,
خانه ,
جور و بیداد ,
بیستون ,
شیرین ,
فرهاد ,
شیرین و فرهاد ,
غمگین ,
شمع ,
محراب ,
مرغ ,
اسیر ,
قفس ,
عندلیبان ,
گل ,
چمن ,
شاد باش ,
قدوم ,
فریاد ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 8 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 222 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
آسمان وقف نگاهت گل من
ماندهام چشم به راهت گل من
هرکجا هستی و باشی گویم
که خدا پشت و پناهت گل من
موضوعات مرتبط:
,
پیامک ,
,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 25 تير 1395 ساعت |
بازديد : 744 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بچه که بودم از خدا میخواستم که به من یک دوچرخه بدهد
بزرگ که شدم دیدم فایده ندارد گفتم یک دوچرخه بدزدم و بعد از خدا بخواهم که مرا ببخشد.
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 6 تير 1395 ساعت |
بازديد : 464 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
و خدایی که در این نزدیکیست
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبلهام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی میخوانم
که اذانش را باد گفته باد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف میخوانم
پی قد قامت موج
کعبهام بر لب آب
کعبهام زیر اقاقیهاست
کعبهام مثل نسیم میرود باغ به باغ میرود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است.
سهراب سپهری
برچسبها:
سهراب سپهری ,
تک درخت ,
شعر ,
خدا ,
شب بو ,
کاج ,
قانون ,
کعبه ,
شهر ,
لب ,
موج ,
باغچه ,
نماز ,
تکبیره الاحرام ,
علف ,
ذرات ,
متبلور ,
وضو ,
تپش ,
پنجره ,
طیف ,
سجاده ,
جانماز ,
چشمه ,
قبله ,
گل ,
گل سرخ ,
سرخ ,
مسلمان ,
قانون ,
گیاه ,
آب ,
آگاهی ,
شب بو ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 4 تير 1395 ساعت |
بازديد : 502 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
برچسبها:
مولوی ,
قمر ,
شمع ,
شکر ,
رنج ,
گنج ,
بی خبری ,
دیوانه ,
عشق ,
نعره ,
گوش ,
نهان ,
دل ,
فرشته ,
بشر ,
زیر و زبر ,
خانه ,
نقش و خیال ,
رخت ,
پدر ,
خدا ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 29 ارديبهشت 1395 ساعت |
بازديد : 810 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت؟
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
مولوی
برچسبها:
مولوی ,
دیوان شمس ,
شمس تبریزی ,
ای قوم به حج رفته ,
قوم ,
حج ,
معشوق ,
خواجه ,
همسایه ,
صورت ,
خانه ,
کعبه ,
دسته گل ,
باغ ,
بحر ,
خدا ,
گنج ,
پرده ,
افسوس ,
رنج ,
بام ,
سرگشته ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
چهار شنبه 1 مهر 1394 ساعت |
بازديد : 632 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای آنکه طلبکـار خدایـی بـه خـود آ
از خـود بطلب کـز تو خدا نیست جدا
اول به خود آ چون به خود آیی به خدا
اقــرار بیــاری بــه خــدایــی خدا
شاه نعمتالله ولی
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 2 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 789 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
"سعدی"
برچسبها:
سعدی ,
مصلح الدین ,
شیخ اجل ,
شیرازی ,
استاد سخن ,
شیرین سخن ,
غزل ,
بیت ,
شعر ,
ادبیات ,
حکیم ,
خدا ,
دل ,
دوا ,
عمر ,
حریفان ,
خوبان ,
نقش ,
ضمیر ,
پند ,
کار ,
گزیر ,
دوست ,
ناگزیر ,
سپر ,
پیکان ,
نشاط ,
فراغ ,
بوستان ,
رفیقان ,
سفر ,
اسیرم ,
آب ,
حرکات ,
خویشتن ,
زبان ,
حسن ,
بی نظیر ,
بیاسای ,
خواب ,
عیش ,
غنوده ,
دوش ,
مردم ,
نفیرم ,
توانگران ,
فقیر ,
ناتوان ,
نظری ,
توانگر ,
دیدن ,
عود ,
سوزی ,
تن ,
فدای ,
روایح ,
عبیرم ,
خاک پای مردان ,
تک درخت ,
lonetree ,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 7724 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
یک نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره
یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره
یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره
می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره
یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی
اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه ،همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره
یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش
یکی داره می میره ، خرج مداوا نداره
یکی انشاشو می ده توی خونه صحیح کنن
یکی از بر شده درد و ، دیگه انشا نداره
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن
یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا
یکی انقد دیده که میل تماشا نداره
یکی از واحدای بالای برجشون می گه
یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره
یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس
یکی هم برای گرمای دساش ها نداره
دخترک می گه خدا چرا ما ... مادرش می گه
عوضش دخترکم ، او خونه لیلا نداره
یه نفر تمام روزاش پر رنج و سختیه
هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره
یکی آزمایش نوشتن واسش ،اما نمی ره
می گه نزدیکیای ما آزمایشگا نداره
بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل و
مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره
یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه
پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره
یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم
دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره
راستی اسمو واسه لمس بهتر قصه می گم
ملیکا چه چیزایی داره که رعنا نداره ؟
بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره
یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره
همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما
این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره
خدا به هر کسی هر چیزی دلش می خواد بده
همه چی دست اونه ،ربطی به شعرا نداره
آدما از یه جا اومدن، همه میرن یه جا
اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره
کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جملهای ساخت
با نمی شه، با نمی خوام، با نشد، با نداره
برچسبها:
مریم ,
حیدرزاده ,
مریم حیدرزاده ,
شهر ,
ترانه ,
یک نفر ,
خواب ,
جا ,
اسکناس ,
نون ,
لقمه ,
فردا ,
دارا ,
سارا ,
فقیر ,
غنی ,
ویلا ,
خونه ,
انشا ,
امضا ,
خدا ,
دنیا ,
فرق ,
عروسک ,
قصه ,
ملیکا ,
رعنا ,
حقیقت ,
کلاس ,
آزمایش ,
آزمایشگاه ,
دخترک ,
مادر ,
شومینه ,
گرما ,
سرما ,
طاقت ,
پول ,
شهر ,
نقاشی ,
ابزار ,
برج ,
مال ,
رنج ,
زحمت ,
صحیح ,
پزشک ,
تقویم ,
تولد ,
مهمونی ,
هفته ,
مدرسه ,
توپ ,
چهل تیکه ,
قصر ,
آب ,
کنار دریا ,
دفتر ,
اتاق ,
مداد ,
خط خطی ,
امتحان ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|