گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 729 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
مزن بر دل ز نوک غمزه تيرم
که پيش چشم بيمارت بميرم
نصاب حسـن در حد کمـال است زکـاتــم ده که مسکيـن و فقيــرم
چـو طفلان تا کـی ای زاهد فريبی به سيـب بـوستان و شهد و شيـرم
چنان پر شد فضای سينه از دوست که فکر خويش گم شد از ضميـرم
قدح پر کن که من در دولت عشق جـوان بخت جهانـم گر چه پيـرم
قـراری بستـهام با مــی فــروشـان که روز غــم بجـز ساغـر نگيــرم
مبـادا جـز حسـاب مطـرب و مـی اگـر نقشـی کشـد کلـک دبيــرم
در اين غوغا که کس کس را نپرسـد مـن از پيــر مغـان منـت پذيـرم
خـوشا آن دم کـز استغنـای مستــی فـراغـت باشـد از شـاه و وزيـرم
من آن مرغم که هـر شام و سحـرگاه ز بــام عــرش مـیآيـد صفيــرم
چو حافظ گنج او در سينه دارم
اگـر چـه مـدعـی بينـد حقيـرم
برچسبها:
حافظ ,
شیراز ,
شیرازی ,
حافظ شیرازی ,
حافظیه ,
غمزه ,
تیر ,
نصاب حسن ,
در حد کمال ,
زکاتم ده ,
مسکین ,
فقیر ,
طفلان ,
زاهد ,
سیب ,
بوستان ,
سیب بوستان ,
شهد ,
شیر ,
سینه ,
ضمیر ,
قدح ,
دولت عشق ,
جوان بخت ,
پیر ,
قراری بسته ام ,
می فروشان ,
روز غم ,
ساغر ,
مطرب ,
می ,
کلک دبیرم ,
غوغا ,
پیر مغان ,
گنج ,
مدعی ,
حقیر ,
منت ,
غزل ,
,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 510 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
سالها دل طلب جـام جـم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بيگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بيرون است طلـب از گمشـدگان لب دريا میکرد
مشــکل خـويش بر پيـر مغان بـردم دوش کـو به تاييـد نظر حـل معما مـیکـرد
ديدمـش خرم و خندان قدح باده به دسـت و اندر آن آينه صد گونه تماشا مـیکرد
گفتم اين جام جهان بين به تو کی داد حکيم گفت آن روز که اين گنبد مينا مـیکرد
بـیدلی در همـه احــوال خـدا بـا او بــود او نمیديدش و از دور خدا را مـیکرد
اين همه شعبده خـويش که مـیکرد اينجـا سامـری پيش عصـا و يد بيضا مـیکرد
گفـت آن يـار کـز او گشـت سـر دار بلنـد جرمش اين بود که اسرار هويدا مـیکرد
فيــض روح القـدس ار باز مـدد فـرمـايـد ديگران هم بکنند آن چه مسيحا مـیکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چيست
گفت حافظ گلهای از دل شيـدا مـیکرد
برچسبها:
حافظ ,
شیراز ,
شیرازی ,
حافظ شیرازی ,
حافظیه ,
جام جم ,
تمنا ,
بی دل ,
شیدا ,
فیض روح القدس ,
مسیحا ,
خرم و خندان ,
قدح باده به دست ,
غزل ,
,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 2 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 789 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
"سعدی"
برچسبها:
سعدی ,
مصلح الدین ,
شیخ اجل ,
شیرازی ,
استاد سخن ,
شیرین سخن ,
غزل ,
بیت ,
شعر ,
ادبیات ,
حکیم ,
خدا ,
دل ,
دوا ,
عمر ,
حریفان ,
خوبان ,
نقش ,
ضمیر ,
پند ,
کار ,
گزیر ,
دوست ,
ناگزیر ,
سپر ,
پیکان ,
نشاط ,
فراغ ,
بوستان ,
رفیقان ,
سفر ,
اسیرم ,
آب ,
حرکات ,
خویشتن ,
زبان ,
حسن ,
بی نظیر ,
بیاسای ,
خواب ,
عیش ,
غنوده ,
دوش ,
مردم ,
نفیرم ,
توانگران ,
فقیر ,
ناتوان ,
نظری ,
توانگر ,
دیدن ,
عود ,
سوزی ,
تن ,
فدای ,
روایح ,
عبیرم ,
خاک پای مردان ,
تک درخت ,
lonetree ,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 2 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 784 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون نرنجد که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانم بدهم به مژدگانی
بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
"سعدی"
برچسبها:
سعدی ,
شیرازی ,
مصلح الدین ,
استاد سخن ,
شیرین سخن ,
تک درخت ,
طریق ,
دوستان ,
شرط ,
مهربانی ,
دوستان ,
یکدل ,
سر دست ,
برفشانی ,
دلم ,
وهم ,
نگنجد ,
جواب تلخ ,
شکر دهانی ,
سخن ,
بگو و بشنو ,
تشنگی ,
آب زندگانی ,
غم دل ,
رنگ ,
رو ,
صورت ,
سرایر ,
سوزناک ,
عجب ,
آتش ,
عارفان ,
پارسایان ,
شاهدان ,
صورت ,
معانی ,
خلاف عهد ,
حدیث ,
زبان ,
جان ,
دنیا ,
حیف ,
عقبی ,
رایگان ,
نظیر ,
بدیل ,
عوض ,
خجلم ,
بی زبانی ,
رفیق ,
پند ,
نهان ,
عدو ,
تیر ,
قدر ,
نمیرم ,
مژدگانی ,
لیلی ,
بت ,
خون ,
مجنون ,
قمر ,
سمر ,
دردمند ,
محبت ,
وصل ,
قتل ,
,
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|