گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
جمعه 18 تير 1395 ساعت |
بازديد : 2693 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
امشب از دردی حکایت میکنم
از دل از ماندن شکایت میکنم
***
اه، از این روزگار بدسرشت
سرنوشتم را چه نازیبا نوشت
***
کاروانی از بهار اینجا گذشت
قسمت من حسرت و افسوس گشت
***
آسمانی از پرستو رفته است
روزهای پر هیاهو رفته است
***
زخمها برمن تبسم کردهاند
آرزوها راه را گم کردهاند
***
مرغ روحم با نشستن خو گرفت
ماند در کنج قفس تا بو گرفت
***
زخمها امشب فراموشم کنید
شعلههای مرگ خاموشم کنید
***
شب کنارم خیمه زد، اندوه ماند
آفتابم باز پشت کوه ماند
***
کاش امشب خندهها جان میگرفت
ماجرای درد پایان میگرفت
برچسبها:
درد ,
حکایت ,
دل ,
شکایت ,
آه ,
روزگار بد سرشت ,
سرنوشت ,
نا زیبا ,
زخم ,
تبسم ,
آرزو ,
مرغ ,
روح ,
کنج قفس ,
شعله ,
مرگ ,
خاموش ,
خنده ,
جان ,
کاروان ,
بهار ,
قسمت ,
حسرت ,
اندوه ,
افسوس ,
آسمان ,
پرستو ,
روزها ,
هیاهو ,
شب ,
خیمه ,
آفتاب ,
کوه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 4 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 3293 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
شمع دانی به دم مـرگ به پروانه چه گفت؟
گفت ای عاشـق بیچاره فرامـوش شـوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
طـولی نکشد نیـز تـو خامـوش شـوی
برچسبها:
شمع ,
پروانه ,
دم مرگ ,
عاشق بیچاره ,
فراموش ,
سوخت ,
خاموش ,
تک درخت ,
شعر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|