گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
ماجرای تاریخی ضرب المثل شتر دیدی، ندیدی!
دو شنبه 1 شهريور 1395 ساعت | بازديد : 408 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

روزی سعدی از مسیری می‌گذشت؛ در میان راه جای پای یک مرد و یک شتر را دید که از آن‌جا عبور کرده بودند. مقداری که جلوتر رفت جای پنجه‌های دستی را دید که به زمین تکیه داده و بلند شده، پیش خود گفت: «سوار این شتر زن آبستنی بوده». همچنان که پیش می‌رفت در یک طرف مسیر مگس‌ و در طرف دیگر پشه‌هایی در حال پرواز دید. با خود گفت: یک لنگه بار این شتر عسل، لنگه دیگرش روغن بوده است. در حین حرکت نگاهش به خط راه افتاد دید علف‌های یک طرف جاده چریده شده و طرف دیگر نچریده باقی مانده؛ گمانش برد: شتر یک چشم کور، یک چشم بینا داشته.

دست بر قضا همه‌ی تصورات سعدی درست بود. از بخت بد سعدی، ساربانی که قبل از وی از آن مسیر گذشته بود به خواب می‌رود و وقتی که بیدار می‌شود می‌بیند شترش رفته است. او سرگردان بیابان می‌شود تا به سعدی می‌رسد. از او می‌پرسد: شتر مرا ندیدی؟

سعدی باتوجه به تصوراتش می‌گوید: یک چشم شتر تو کور بود؟ ساربان پاسخ می‌دهد: آری.

سعدی: یک لنگه بار شتر عسل، لنگه دیگرش روغن بود؟   ساربان: آری.

سعدی: زن آبستنی بر شتر سوار بود؟    ساربان: بله.

سعدی: من ندیدم!

ساربان ازین گفتار سعدی اوقاتش تلخ شد و گفت: همه نشانه‌ها که گفتی درست است؛ تو شتر مرا دزدیده‌ای. بعد با چوبی که در دست داشت شروع به زدن سعدی کرد. سعدی تا خواست بگوید من از روی جای پا و علامت‌ها فهمیدم چندین ضربه محکم از ساربان خورد. پس از مدتی ضرب و شتم، مرد ساربان باور کرد که او شتر را ندزدیده است، بنابراین برای پیدا کردن شترش راه افتاد و رفت...

سعدی با حالت پشیمانی و خشم، زیر لب زمزمه کرد و گفت:

سعدیا چند خوری چوب شترداران را    تو شتر دیدی؟ نه جا پاشم ندیدم!

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


ای ساربان آهسته رو (غزلیات سعدی)
چهار شنبه 4 شهريور 1394 ساعت | بازديد : 949 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

ای ساربان

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او

در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم

وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل

وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا

طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد

موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 2494
:: بارديد ديروز : 7
:: بازديد هفته : 2553
:: بازديد ماه : 5193
:: بازديد سال : 73495
:: بازديد کلي : 333877
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری