|
دو شنبه 11 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 381 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
فبلتی زیبا و کارآمد. اما باوجود اسکنر عنبیه و جهش به عدد 7، شاید محصولی انقلابی محسوب نشود. درواقع شاید بتوان آن را تلفیقی از گلکسی نوت 5 و گلکسی اس 7 اج دانست. قابلیت ضد آب بودن، پشتیبانی از میکرو اس دی، دوربین 12 مگا پیکسلی، نماشگر خمیده و باتری قوی، تقریبا همان ویژگی های اس 7 اج هستند که با تغییراتی جزئی و بعضا بدون تغییر به نوت 7 اج به ارث رسیده اند. از طرفی نمایشگر 5.7 و قلم هوشمند و بدنه ای مشابه نوت 5 دارد. این محصول 12 مرداد 95 در شهر نیویورک معرفی خواهد شد و قیمت پایه آن 800 دلار است.
برچسبها:
سامسونگ گلکسی ن ,
ت 7 اج ,
فبلت ,
اس 7 ,
اس 7 اج ,
نوت 5 ,
دلار ,
قیمت ,
محصول ,
نیویورک ,
نمایشگر ,
گوشی ,
موبایل ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 10 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 452 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
درد دل با کوه گفتم، کوه لرزیدن گرفت
درددل با ابر گفتم، ابر باریدن گرفت
***
تا بر آوردم زدل آهی که آرامم کند
شعله زد آتش به دامن، مهر تابیدن گرفت
***
گفتمش ای آفتاب حسن، سوزانی مرا!
ناگهان طوفان شد و عمر را خاکستر گرفت
برچسبها:
درد ,
دل ,
آفتاب ,
مهر ,
خاکستر ,
طوفان ,
ابر ,
کوه ,
لرزش ,
بارش ,
تابش ,
شعله ,
شعر ,
,
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
جمعه 8 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 361 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
خواص
v تخم شربتی برای درمان بیماریهای تنفسی مفید است. مخلوطی از آن با زنجبیل و عسل در درمان آسم، سرفه، سرماخوردگی، آنفلوانزا و برونشیت موثر است.
v در کشور چین، از تخم شربتی برای درمان عفونت، درد معده، گزیدگی مار و حشرات و پایین آوردن دمای بدن استفاده میشود.
v با تخم شربتی میزان قند خونتان را تنظیم کنید.
v تخم شربتی خلق و خوی فرد را خوب میکند، خستگی مفرط ذهنی، تنشهای عصبی، افسردگی، میگرن و مالیخولیا را برطرف میکند.
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 8 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 357 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
وقتی که تنهایی
هیچکی به یادت نیست
میمیری از دردات
هیچکی پناهت نیست
***
وقتی که تنهایی
تنها میان شب
با بغض همسازی
با اظطراب و تب
***
دنیا همش غصه است
پوچی و بیماری
از درد می نالی
تا صبح بیداری
برچسبها:
تنهایی ,
شب ,
غصه ,
پناه ,
درد ,
صبح ,
بیماری ,
تب ,
اضطراب ,
شعر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 8 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 411 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تا کِی در انتظـــــــار گــــــــذاری به زاریام
باز آی بعـــــد از اینهمه چشـــم انتظاریام
دیشب به یاد زلـــــــف تو در پردههای ساز
جان ســـــوز بود شـــــرح سیه روزگـاریام
بس شِکـــــوه کردم از دل ناسازگـــــار خود
دیشب که ســــــاز داشت سرسـازگاریام
شمعــــم تمام گشت و چـــراغ ستاره مُـرد
چشمی نماند شاهــــد شـب زنده داریام
گفتی هوای لاله عُـــذارانِ رِی خوش است
پنداشتـــی که بوالهـــــــــوسِ لاله زاریام
طبعم شکارِ آهـــــــوی سر در کمند نیست
مانَد به شیر شیـــــــوه وحشی شکاریام
سَنـــــدان به سرزنش نتــــــوان کرد پایمال
سرکــــــــوبی ام زیاده کند پافشــــــاریام
شرمـم کشد که بیتو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام بس است همین شرمســاریام
تا هست تاج عشـــق توام بر سـر ای غزال
شیرین بود به شهــــــرِ غـــزل شهریاریام
شهریار
برچسبها:
شهریار ,
شعر ,
غزل ,
انتظار ,
زاری ,
عشق ,
نفس ,
سرزنش ,
شمع ,
آهو ,
زلف ,
چراغ ,
ساز ,
کمند ,
شیرین ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 7 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 420 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
دو شنبه 4 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 498 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
سر که نه در راه عزیزان بود
بار گرانیست کشیدن به دوش
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 2 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 751 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 2 مرداد 1395 ساعت |
بازديد : 332 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 29 تير 1395 ساعت |
بازديد : 391 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 28 تير 1395 ساعت |
بازديد : 321 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
با درد عمیقت دل من
تو دیدی که مردم چه کردن
تو پیش غرورم نشستی
تو زخمای قلبم رو بستی
شکل رفتن این روزگار
منو تو گریه تنها نذار
منو از آدما پس بگیر
منو دست خودم نسپار
جز تو هیچکی مهربون نبود با هجوم این درد
زندگی منو از عشق من راحت جدا کرد
من هنوز همون درد دیروزم آدم همیشه
هیچکی مثل من عاشقت نبود عاشقت نمیشه
تو که میدونی دنیا
چه رسم تلخی داره
از هرچی که میترسی
اونو سرت میاره
صدا زدم دنیا رو
نفس کشیدم تو باد
هوای تو اینجا بود
منو نجاتم میداد
جز تو هیچکی مهربون نبود با هجوم این درد
زندگی منو از عشق من راحت جدا کرد
من هنوز همون درد دیروزم آدم همیشه
هیچکی مثل من عاشقت نبود عاشقت نمیشه
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 28 تير 1395 ساعت |
بازديد : 323 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
حامداد بهداد، با ارسال یادداشتی به واکنشهای اخیر جامعه پزشکی و انجمن ملی جراحان نسبت به درگذشت مرحوم عباس کیارستمی و صحبتهای داریوش مهرجویی پاسخ داده است.
به گزارش فارس، در این یادداشت آمده است:
پاسخ به انجمن ملّی جراحان
"طلای پاک را هیچ منّت خاک نیست؛ چون از بیانصافی میترسم و خود صدْمه خورده آنم، باید بگویم روی سخنم با آن دسته از پزشکان و جراحان و پرستارانِ شب تا صبح بیدار خوابِ جان برکف، که پا به پای بیماران و همراهان میگریند و میخندند و چون پروانه دورشان میگردند، نیست و نخواهد بود...
اما جامعه ما از پیش دریافته، هیچ قصوری در پرونده پزشکی آقای کیارستمی اثبات نخواهد شد. داغ کیارستمی سازمان نمیخواهد. هر نفر ایرانی و غیرایرانی که او را بشناسد خواهانِ پاسخ شماست. و جامعه فرهنگی پیگیری این مطالبه جهانی را بر خود وظیفه میداند.
توهم جمعی از پزشکان مبنی ِبر سالها دشمنیِ سازمان یافته علیهِ آنان در سطحِ جامعه، برآیندِ نگاهِ طبقاتیِ صنف پزشکی علیه هموطنان خویش است. و این نگاه، خود معلول کاستیهای بسیاری در زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی ایران امروز ماست.
بگذارید بیپرده بگویم: اینکه پیش از نام جنابِ کیارستمی و مهرجویی، از واژه "آقا" استفاده نمیکنید، ناشی از کمفرهنگی است؛ اینکه فکر میکنید مهرجویی نظیر دارد، از کمفرهنگی است و سرانجام اینکه شما ما را دشمن خود فرض کردهاید، ناشی از نگاهی پر از ترس و تبعیض است و اینکه آن را سازمان یافته خواندهاید، احساس خطری است که قدرتطلبی و اقتدارگرایی، در پشتِ نقابِ هر پزشک میکند. و همه این تلقی از سرِ بیرحمی و عافیتطلبی و خودپسندی است و همه سراسر قصور. اینکه اسرار پزشکی را در اختیار خانواده کیارستمی یا هر دیگر خانواده قرار نمیدهید و یا اینکه مهرجویی را در حدّی نمیدانید که چه و چه... از نگاهِ خودپسندانه و طبقاتی شماست، و قصور! اینکه فلان جراحِ معالج، بلندمرتبهترین فیلمسازِ جهان را پس از عملِ جراحی رها کرده، برای تعطیلات نوروزی سفر رفته و میزانِ ابعاد و اهمیّت وِی را در بهترین شکل، در حد و اندازه خود دانسته، از کمفرهنگی است. لازم نیست توضیح دهیم در هر مجتمع پزشکی از شما چه عدد داریم و در هر شهر و کشور، چند مجتمع ِپزشکی و چند کرور در شوق رفتن و ذوق بیرون آمدن از دانشکدههای پزشکی. هم از آن روی محتاجِ شرح نیست که بگویم از کیارستمی فقط یکی در عالم بود که اگر این را هم ندانیم دیگر حقیقتا از بیفرهنگی است و صد البته که فاجعه. فاجعهای که به بار نشست.
اگر مردمِ عادی، بدون اعتماد به نفس و پشتیبان، لرزان و ناامید از همه جا، دست به دامان شما میشوند و روی کفشتان میافتند به جرم اینکه زندگی را دوست میدارند و شما را به غلط ناجی خود میدانند، دردیست که از کاستیهای تامین اجتماعی و ناکارامدی قوانین و مدیریت درمانی و در طول سالها به وجود آمده است. اما در ازای آن سهم مردم از شما چه بوده؟
جز اهانت و بیاحترامی و ناامیدی و گاهی که مرگ نوش جانشان میشود؟! اینکه قوانینِ مدنی و مدرنتری درباره خدمات اجتماعی از بالا برایمان وضع نمیشود و شما هم به روی مبارکتان نمیآورید قصور است. اینکه اخلاق پزشکی حتی به اندازه علمِ نوپای تجربی در طولِ تاریخ قد نکشیده، علیالخصوص در کشورِ ابنسینا و رازی و مولانا، همه مصداق قصور است.
نَفْسْ و ایگویِ جامعه پزشکی در ایران چاق و فربه شده است و اگر به سببِ سوادِ تخصصی، و درآمدِ بالا و احترامِ کاذبِ جامعه در همین دوره از تاریخ، به نقد خویش و تمرین دموکراسی نپردازد، جامعه ایرانی غرامتِ سنگینتری از مرگ عالیجناب کیارستمی خواهد پرداخت. قصور زیاد است نمیتوانیم ثابت کنیم. کمکاری بوده نمیشود اثبات کرد. اهمال و سهلانگاری و لاپوشانی همه قصور است.
پایِ جان آدمی در میان است. از قصور مگویید که زیرساختهایِ شخصیتی_اجتماعیِ همه، سالهاست که ویران است. فقط نمیتوانیم اثبات کنیم. با این حال در میان شما کسانی که با ما درد مشترک دارند، کم نیستند و ما دردمان را در هنگامی مناسب قسمت خواهیم کرد"
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 27 تير 1395 ساعت |
بازديد : 379 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....
تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم...
موضوعات مرتبط:
پیامک ,
,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 26 تير 1395 ساعت |
بازديد : 452 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گلهی یار دل آزار
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا خبـر از سرزنش خـار جفا نیست ترا
رحم بر بلبل بیبرگ و نوا نیست ترا التفاتـی بــه اسیــران بـلا نیست ترا
ما اسیـر غم و اصلا غم ما نیست ترا با اسیر غم خود رحم چـرا نیست ترا
فارغ از عاشـق غمناک نمیباید بــود
جان مـن اینهمه بیباک نمییابد بـود
همچو گل چند به روی همه خندان باشی همـره غیــر بـه گلگشت گلسـتان باشـی
هـر زمان با دگری دست و گریبان باشـی زان بیندیش کـه از کـرده پشیـمان باشـی
جمـع با جمـع نباشنـد و پریشـان باشـی یـاد حیرانـی مـا آری و حیــران باشــی
ما نباشیم که باشـد که جفای تو کشـد
به جفا سازد و صد جور برای تو کشد
شـب به کاشانهی اغیار نمیباید بـود غیر را شمع شب تار نمـیباید بــود
همه جا با همه کس یار نمیباید بود یـار اغـیـار دلآزار نـمیبـایـد بـــود
تشنهی خـون من زار نمـیباید بـود تا به این مرتبه خونخوار نمیباید بـود
مـن اگـر کشته شـوم باعث بدنامـی تست
موجب شهرت بیباکی و خودکامی تست
دیگـری جـز تـو مـرا اینهمه آزار نکـرد جز تو کس در نظر خلـق مرا خوارنکرد
آنچه کردی تـو بمن هیـچ ستمکار نکرد هیچ سنگیندل بیدادگـر ایـن کار نکـرد
ایـن ستمها دگـری با مـن بیمـار نکـرد هیـچکـس اینهمـه آزار مـن زار نکـرد
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مـردم، آزار مـکـش از پـی آزردن مـن
جان من سنگدلی، دل به تو دادن غلط است بر سـر راه تو چـون خاک فتادن غلط است
چشم امیـد به روی تـو گشـادن غلط است روی پـر گرد به راه تـو نهـادن غـلط است
رفتن اولاست ز کوی تو، ستادن غلط است جان شیریـن به تمنـای تـو دادن غلط است
تـو نه آنـی کـه غـم عاشـق زارت باشــد
چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشـد
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست عاشق بـیسر و سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفـای تـو بدینسانم و تدبیری نیست چه توان کرد پشیمانـم و تدبیـری نیست
شرح درماندگی خـود به کـه تقریـر کنم
عاجزم چارهی من چیست چه تدبیر کنم
نخــل نـوخیـز گلستان جهـان بسیـار است گـل ایـن بــاغ بسی، سرو روان بسیار است
جان من همچو تو غارتگر جان، بسیار است تُـرک زرین کمـر مـوی میـان بسیـار اسـت
با لب همچـو شکـر تنگ دهـان بسیار است نه که غیر ازتو جوان نیست، جوان بسیار است
دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند
قصـد آزردن یـاران مـوافـق نکنـد
مدتی شـد که در آزارم و میدانی تـو به کمنـد تـو گرفتـارم و میدانـی تـو
از غـم عشق تو بیمـارم و میدانی تـو داغ عشق تو به جان دارم و میدانی تو
خـون دل از مژه میبارم و میدانی تو از برای تو چنین زارم و میدانـی تـو
از زبان تـو حدیثـی نشنودم هـرگـز
از تو شرمنده یک حرف نبودم هرگز
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت دست بر دل نهم و پا بکشم از کـویت
گوشهای گیرم و من بعد نیایم سـویت نکـنـم بـار دگــر یـاد قـد دلجـویـت
دیده پوشم ز تمـاشـای رخ نیکـویـت سخنی گویم و شرمنده شوم از رویـت
بشنو این پند و مکن قصد دلآزردهی خویش
ورنه بسیار پشیمان شـوی از کردهی خـویش
چند صبح آیم و از خاک درت شام روم از سر کـوی تو خـودکـام به ناکـام روم
صـد دعـا گویم و آزرده به دشنـام روم از پیات آیـم و بـا مـن نشـوی رام روم
دور دور از تـو منِ تیـره سرانجـام روم نبود زهـره که همـراه تو یک گـام روم
کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد
جان من این روشی نیست که نیکـو باشـد
از چه با مـن نشوی یار چه میپرهیـزی یار شـو بـا مـن بیمـار چـه میپرهیـزی
چیست مانـع ز من زار چـه میپرهیـزی بگشا لعـل شکـر بـار چــه میپرهیـزی
حرف زن ای بت خونخوار چه میپرهیزی نـه حدیثـی کنـی اظهـار چـه میپرهیـزی
کـه تـو را گفت به ارباب وفـا حـرف مزن
چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف مزن
درد من کشتهی شمشیر بـلا مـیداند سـوز من سـوخته داغ جفـا مـیدانـد
مسکنـم ساکن صحرای فنا مـیدانـد همه کس حال من بیسر و پا میدانـد
پاکبـازم همه کس طـور مـرا میدانـد عاشقی همچو منت نیست خدا میداند
چارهی من کن و مگذار که بیچاره شوم
سر خود گیرم و از کـوی تو آواره شوم
از سر کـوی تو با دیدهی تر خواهم رفت چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظـر میکنی از پیش نظر خواهـم رفت گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت نیست بازآمـدنم باز اگـر خـواهـم رفـت
از جـفـای تـو مـن زار چـو رفتـم، رفتـم
لطف کن لطف که این بار چو رفتم، رفتم
چنـد در کـوی تو با خـاک برابر باشـم چنـد پامـال جفای تـو ستمـگـر باشـم
چند پیش تو، به قدر از همه کمتر باشم از تو چند ای بت بدکیش مکـدر باشـم
مـیروم تا بـه سجـود بت دیگـر باشـم باز اگر سجده کنم پیش تو کافـر باشـم
خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی
طاقتم نیست از این بیش تحمـل تا کی
سبـزه دامـن نسـرین تورا بنـده شـوم ابتـدای خط مشکین تـورا بنـده شـوم
چین بر ابرو زدن و کین تورا بنده شوم گـره ابـروی پرچیـن تـورا بنـده شـوم
حرف ناگفتن و تمکین تورا بنده شوم طـرز محبوبـی و آیین تورا بنده شـوم
الله، الله، ز که این قاعـده اندوختـهای
کیست استاد تو اینها ز کـه آموختهای
اینهمه جـور که مـن از پـی هم میبینم زود خـود را به سـر کـوی عـدم میبینم
دیگران راحت و من اینهمه غم میبینم همه کس خـرم و مـن درد و الم میبینم
لطف بسیـار طمـع دارم و کـم مـیبینم هـستـم آزرده و بسیـار ستـم مـیبینـم
خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بـود، خرده مگیر
آنچنان باش که مـن از تـو شکایت نکنم از تـو قطـع طمـع لطف و عنایت نکنم
پیش مـردم ز جفـای تـو حکایت نکنم همـه جـا قصهی درد تــو روایت نکنم
دیگـر ایـن قصه بـی حد و نهایت نکنم خویش را شهره هـر شهر و ولایت نکنم
خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل است
سوی تو گوشه چشمی ز تو گاهی سهل است
وحشی بافقی
برچسبها:
وحشی بافقی ,
یار ,
دل آزار ,
گل ,
وفا ,
سرزنش ,
خار ,
جفا ,
اسیر ,
غم ,
رحم ,
سنگدل ,
کوی ,
عاشق ,
ستمکار ,
پند ,
خندان ,
گلستان ,
بلبل ,
حیران ,
کاشانه ,
شمع ,
تار ,
اغیار ,
تشنه ,
خونخوار ,
کشته ,
بد نامی ,
خلق ,
چشم ,
خاک ,
تدبیر ,
شرح ,
عاجز ,
نخل ,
باغ ,
سرو ,
روان ,
غارتگر ,
ترک ,
جوان ,
کمر ,
مو ,
لب ,
دهان ,
بیمار ,
مژه ,
حدیث ,
رخ ,
دعا ,
صبح ,
بدخو ,
لعل ,
حدیث ,
ابرو ,
صحرا ,
شمشیر ,
بلا ,
داغ ,
آواره ,
شام ,
سحر ,
پامال ,
بت ,
سجده ,
کافر ,
سبزه ,
نسرین ,
مشکین ,
کین ,
تمکین ,
آیین ,
الله ,
عدم ,
الم ,
طمع ,
شکایت ,
عنایت ,
حکایت ,
روایت ,
ولایت ,
خاطر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 25 تير 1395 ساعت |
بازديد : 389 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم
تو همیشه دعوتی
رأس ساعت دلتنگی
برچسبها:
نگاه ,
هوای آمدنت ,
دعوت ,
دعوتی ,
ساعت ,
دلتنگی ,
پیامک ,
اس ام اس ,
تک درخت ,
,
موضوعات مرتبط:
پیامک ,
,
,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
|
|